نام چهارده تن پاپ کاتولیک های جهان بشرح زیر: کلمان اول (سن...) از 91 تا 100 میلادی ’ دوم از 1046 تا 1047 میلادی ’ سوم از 1187 تا 1191 میلادی ’ چهارم (گیفولک) از 1265 تا 1268 میلادی ’ پنجم (برتران دوگو) از 1305 تا 1314 میلادی ’ ششم از 1342 تا 1352 میلادی ’ هفتم (ژول دومدیسی) از 1523 تا 1534 میلادی ’ هشتم از 1592 تا 1605 میلادی ’ نهم از 1667 تا 1669 میلادی ’ دهم از 1670 تا 1676 میلادی ’ یازدهم از 1700 تا 1721 میلادی ’ دوازدهم از 1730 تا 1740 میلادی ’ سیزدهم از 1758 تا 1769 میلادی ’ چهاردهم از 1769تا1774 میلادی (از لاروس)
نام چهارده تن پاپ کاتولیک های جهان بشرح زیر: کلمان اول (سن...) از 91 تا 100 میلادی ’ دوم از 1046 تا 1047 میلادی ’ سوم از 1187 تا 1191 میلادی ’ چهارم (گیفولک) از 1265 تا 1268 میلادی ’ پنجم (برتران دوگو) از 1305 تا 1314 میلادی ’ ششم از 1342 تا 1352 میلادی ’ هفتم (ژول دومدیسی) از 1523 تا 1534 میلادی ’ هشتم از 1592 تا 1605 میلادی ’ نهم از 1667 تا 1669 میلادی ’ دهم از 1670 تا 1676 میلادی ’ یازدهم از 1700 تا 1721 میلادی ’ دوازدهم از 1730 تا 1740 میلادی ’ سیزدهم از 1758 تا 1769 میلادی ’ چهاردهم از 1769تا1774 میلادی (از لاروس)
کلئومن. نام چند تن است به شرح زیر: 1- نام یکی از رؤسای یونانیهای مقیم در ترموپیل که نژاد خود را به هرکول میرساند و او یکی از دو پادشاه اسپارت بود. و رجوع به تاریخ ایران باستان، ص 777، 788، 642، 643، 667 شود. 2- نام والی مصر در زمان اسکندر بود که از طرف اسکندر مأمور جمعآوری مالیات بود و به مردم تعدی بسیار رواداشت. و افراد دیگرنیز بدین نام بوده اند. رجوع به تاریخ ایران باستان صص 1358- 1916 و 1926- 2079 و کلئومن شود
کلئومن. نام چند تن است به شرح زیر: 1- نام یکی از رؤسای یونانیهای مقیم در ترموپیل که نژاد خود را به هرکول میرساند و او یکی از دو پادشاه اسپارت بود. و رجوع به تاریخ ایران باستان، ص 777، 788، 642، 643، 667 شود. 2- نام والی مصر در زمان اسکندر بود که از طرف اسکندر مأمور جمعآوری مالیات بود و به مردم تعدی بسیار رواداشت. و افراد دیگرنیز بدین نام بوده اند. رجوع به تاریخ ایران باستان صص 1358- 1916 و 1926- 2079 و کلئومن شود
بر وزن و معنی غلتبان است که مردم بی حمیت و دیوث باشد و معرب آن قلطبان و قرطبان است. (برهان) (از آنندراج). قلطبان. دیوث. زن جلب. غلتبان. (ناظم الاطباء). زن جلب و دیوث. (منتهی الارب). تبدیل غلتبان است و باکاف فارسی اصح است. (انجمن آرا). قرتبان. قلتبان. بی حمیت. دیوث. زن جلب. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به قرتبان و قلتبان و قرطبان و قلطبان شود
بر وزن و معنی غلتبان است که مردم بی حمیت و دیوث باشد و معرب آن قلطبان و قرطبان است. (برهان) (از آنندراج). قلطبان. دیوث. زن جلب. غلتبان. (ناظم الاطباء). زن جلب و دیوث. (منتهی الارب). تبدیل غلتبان است و باکاف فارسی اصح است. (انجمن آرا). قرتبان. قلتبان. بی حمیت. دیوث. زن جلب. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به قرتبان و قلتبان و قرطبان و قلطبان شود
یکی از دهستانهای بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز است. این دهستان از 18 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و در حدود 3800 تن سکنه دارد. قراء مهم آن عبارتند از: چوب سرخ، باریک آباد، احمدآباد نرگسی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
یکی از دهستانهای بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز است. این دهستان از 18 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و در حدود 3800 تن سکنه دارد. قراء مهم آن عبارتند از: چوب سرخ، باریک آباد، احمدآباد نرگسی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
انبر آهنگران. (منتهی الارب). به صیغۀ تثنیه انبر آهنگران که آهن تافته را بدان از کوره درآورند. (ناظم الاطباء). بمعنی کلبتین باشد و آن آلتی است که آهنگران و امثال ایشان را، که آهن تفته را بدان برگیرند و آن را انبر هم می گویند. (برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). آلتی است آهنی که آهنگر آهن گداخته را بدان گیرد. (از اقرب الموارد) انبور آهنگران (بحر الجواهر). آلتی است که آهنگر بدان آهن گیرد. (زمخشری). آلتی است که آهنگران را که بدان آهن گرم را گرفته بدست دیگر از مطرقه می کوبند و آن را انبر و ماشه نیز گویند... ظاهراً این لفظ تثنیۀ کلبه است که یک پرۀ آن را می گفته باشند. (غیاث). کلبتین. (انجمن آرا) (غیاث) (ناظم الاطباء). صاحب کتاب ’الفاظ الفارسیه المعربه’ گوید: الکلبتان آله من حدید یأخذ بهاالحداد الحدید المحمی، تعریب ’کلپدن’. (نشریه دانشکدۀ ادبیات تبریز سال اول شماره 10 ص 34). و رجوع به کلبتین شود، گلگیر شمع. (غیاث) (ناظم الاطباء) ، گاز که بدان دندان برکنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ابزاری که بدان دندان را از ریشه کنند. و رجوع به کلبتین شود، ماشرز. ماشه، ابزاری که جراحان بدان رگها را گیرند و چفرسته نیز گویند. (ناظم الاطباء)
انبر آهنگران. (منتهی الارب). به صیغۀ تثنیه انبر آهنگران که آهن تافته را بدان از کوره درآورند. (ناظم الاطباء). بمعنی کلبتین باشد و آن آلتی است که آهنگران و امثال ایشان را، که آهن تفته را بدان برگیرند و آن را انبر هم می گویند. (برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). آلتی است آهنی که آهنگر آهن گداخته را بدان گیرد. (از اقرب الموارد) انبور آهنگران (بحر الجواهر). آلتی است که آهنگر بدان آهن گیرد. (زمخشری). آلتی است که آهنگران را که بدان آهن گرم را گرفته بدست دیگر از مطرقه می کوبند و آن را انبر و ماشه نیز گویند... ظاهراً این لفظ تثنیۀ کلبه است که یک پرۀ آن را می گفته باشند. (غیاث). کلبتین. (انجمن آرا) (غیاث) (ناظم الاطباء). صاحب کتاب ’الفاظ الفارسیه المعربه’ گوید: الکلبتان آله من حدید یأخذ بهاالحداد الحدید المحمی، تعریب ’کلپدن’. (نشریه دانشکدۀ ادبیات تبریز سال اول شماره 10 ص 34). و رجوع به کلبتین شود، گُلگیر شمع. (غیاث) (ناظم الاطباء) ، گاز که بدان دندان برکنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ابزاری که بدان دندان را از ریشه کنند. و رجوع به کلبتین شود، ماشرز. ماشه، ابزاری که جراحان بدان رگها را گیرند و چفرسته نیز گویند. (ناظم الاطباء)